یک شگفتی برای هرکسی این است که برایش یک اتفاق خوب به صورت اتفاقی بیوفتد. اتفاق کوچک یا بزرگ و میزان شگفتزده شدن، دیگر امری دلی است. این اتفاق خوب برای من خواندن نقل قول زیر از لئو روستن بود:
« نویسنده به خاطر فرهیخته بودن نمینویسد؛ به خاطر نیاز به ارتباط برقرار کردن است که مینویسد. در پشت نیاز به برقراری ارتباط، نیاز به اشتراکگذاری است و در پشت نیاز به اشتراکگذاری، نیاز به درکشدن.
نیاز نویسنده به درکشدن بسیار بیشتر از مورد احترام قرارگرفتن، تحسینشدن یا حتی دوست داشتهشدن است. شاید این آن چیزی است که او را متمایز میکند.»
نوشتن یک نیاز نیست، بلکه عمل برآوردهکردن یک نیاز است؛ نیاز به درک شدن. نیاز همیشه یک انگیزه قوی برای انجام کارها بوده است. از همان نخستین انسانها که نیاز به غذا، آنها را به سمت اختراع ابزار و نیزه برای شکار حیوانات سوق داد و شاید نیاز به اشتراکگذاری و درک شدن از آن زمان وجود داشته، از آنجا که بر دیواره غارها نقشهایی را تصویر کردهاند.
نویسنده قبل از اینکه برای دیگران بنویسد تا دیده و تحسین شود، برای خودش مینویسد. قلمش را بر میدارد و شروع میکند به برونریزی خودش. قبل از ارتباط با دیگران، اولین ارتباط را با خودش که آن را در میان کلمات یافته است، برقرار میکند. حالا هر چه دل تنگش میخواهد میگوید. کلمات محرم او میشوند.
درکشدن و درککردن از آن نیازها و مهارتهای رمزآلود است که هم ساده به نظر میرسد هم پیچیده. اگر ساده است که چرا این همه از درکنشدن و فهمیده نشدن گله داریم؟ اگر پیچیده است چرا دنبال راهحلی برای آن نیستیم؟ البته نوشتن یکی از راههای آن است.
اگر ما نتوانیم خودمان را که بیش از هر کس دیگری میشناسیم درک کنیم، خطاها و اشتباهاتمان را بپذیریم، بابت تلاشهایمان قدردان باشیم، کمتر خودمان را سرزنش کنیم، خواستههایمان را بدانیم و… چطور میتوانیم یکدیگر را درک کنیم؟ یا چطور میتوانیم از دیگری چنین توقعی داشته باشیم؟
اگر برای درکشدن مینویسیم، پس برای درککردن باید بخوانیم. آن لحظاتی که با کتاب آرام میگیریم و سعی میکنیم که دنیای آن را ببینیم و درک کنیم.
سلام زهرا جان لینک شما رو توی وب سایت استاد کلانتری دیدم و خیلی از استاد بابت این لینک سپاسگزارم چقدر زیبا نوشته بودید. واقعا نویسنده می نویسه که درک بشه. حرف هایی هست که هیچ وقت به کلام نمیاد. احساساتی هست که اگر نوشته نشه همیشه تو قلب نویسنده مدفون میشه. منم می نویسم نه برای اینکه بخونم و تحسینم کنن بیشتر دوست دارم درک بشم. ادمایی که نوشته هام رو میخونن و منو از لابلای داستان هام می شناسن و نیازها و احساساتم رو میفهمن مثل یه گنج برام می مونن.
لذت بردم از نوشته شما و از نقل قول لئو روستن
سلام. شما خیلی لطف دارید به من. چه درک خوبی از نوشتن دارید و چه زیبا نوشتید نظرتون رو. ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید.