یک:
میخواستم تلگرام لپتاپم را باز کنم (چون تلگرام گوشیام این روزها وصل نمیشود) و فیلترشکن را روشن کردم. کمی طول کشید و پیام آمد که اوه! متاسفانه سایفون کار نمیکند و … پیشنهاد میکنیم این تنظمات را انجام دهید و دوباره امتحان کنید. چشمام که به گوشه لپتاپ افتاد دیدم اصلا نت وصل نیست. از فیلترشکنم خیلی خوشم آمد، داشت با نت خاموش تلاش خودش را میکرد و به نوبهٔ خودش راهحل هم میداد. کمکم دارم احساس خاصی نسبت بهش پیدا میکنم!
دو:
یکی از آشناهایمان بعد از سالها بچهدار نشدن و کلی درمانهای مختلف و پرهزینه و رژیمهای غذایی سخت و بدمزه، دارند دختردار میشوند. هر دو هم دختردوست هستند. اشتیاقشان از آمدن این موجود کوچک آنقدری زیاد است که دارند تمام دوران سختی قرنطینه و کرونا و مشکلات دیگر را با روحیهٔ امیدواری بالایی سپری میکنند. مورد جالبی بود برایم.
-یعنی دختردار شویم تا روحیهٔ امیدواریمان بالا برود؟
+نه، منظورم این است که داشتن یک خواستهٔ عمیق چقدر روی تابآوریمان تاثیر دارد. اگر اشتیاقمان برای کاری در نهانیترین لایههای وجودمان جای داشته باشد، اتفاقات بیرونی نمیتوانند به این راحتیها در آن نفوذ کرده و آن را آلوده کنند. یک خواسته سطحی حتی با یک نسیم موافق و مخالف هم دستخوش تغییر میشود.
-که اینطور!
+بله!
سه:
قبل از اینکه این پست را بنویسم، دو خبر خوشحالکننده و یهویی شنیدم. میخواستم بال دربیاورم ولی فضای خانه برای پرواز تنگ بود. خانهمان فقط برای شنیدن یک خبر خوب یهویی و خوشحالکننده ظرفیت دارد. رفتم توی حیاط تا قدم بزنم. منظورم این است آنها را جشن بگیرم. دست به کلید لامپ بردم اما با خودم گفتم چرا زیر نور ماه قدم نمیزنی؟ خیلی روشن نیست اما نور ماه است. این همه راه آمده است تا برسد به من.
میترسم از این به بعد همین رویه را درباره لامپهای خانه هم در پیش بگیرم.